دروازه سنگی – حامد کاظم زاده خوئی
در روزگار معاصر، شهرها تنها جغرافیای زیست روزمره نیستند؛ بلکه به میدان رقابت فرهنگی و اجتماعی نیز بدل شدهاند. هر شهر میکوشد با برجسته کردن هویت و میراث خود، هم شهروندانش را به گذشته و آینده پیوند زند و هم در نگاه گردشگران و ناظران بیرونی تصویری متمایز و جذاب بسازد. یکی از ابزارهای مهم در این مسیر، برگزاری جشنوارههای بومی است؛ جشنوارههایی که در ذات خود حامل روایتهای مردم، آیینهای محلی، موسیقی، خوراک، صنایع دستی و خاطرههای مشترک یک شهر هستند.
شهرداریها در جایگاه نهاد مدیریت شهری، بیش از هر سازمان دیگری توانایی و مسئولیت برگزاری چنین جشنوارههایی را دارند. اما واقعیت این است که تجربه چند دهه اخیر نشان داده جشنوارهها در بسیاری از موارد دچار شتابزدگی، سطحینگری یا حتی تقلید از الگوهای غیر بومی شدهاند. پرسش اصلی این است: جشنواره بومی چه معیارهایی باید داشته باشد تا نهتنها به سرگرمی زودگذر، بلکه به سرمایه اجتماعی و فرهنگی پایدار بدل شود؟
۱. اصالت فرهنگی؛ بازگشت به ریشهها
جشنواره بومی بدون پیوند به ریشهها، معنای خود را از دست میدهد. هر شهر تاریخی از آیینها، نغمهها، صنایع و خوراکهای سنتی دارد که میتواند شالوده جشنواره شود. معیار نخست، رجوع به پژوهشهای محلی و بهرهگیری از دانش تاریخنگاران، مردمشناسان و هنرمندان بومی است. اگر جشنواره به جای بازتاب فرهنگ واقعی مردم، تنها بر زرقوبرق و کپیکاری متکی باشد، از همان ابتدا محکوم به فراموشی خواهد بود.
۲. مشارکت مردمی؛ جشنواره بدون مردم جشن نیست
مردم باید در متن جشنواره حضور داشته باشند، نه در حاشیه آن. تجربه نشان داده هرگاه جشنوارهها به پروژهای صرفاً اداری تقلیل یابند، با استقبال سرد مواجه میشوند. حضور هنرمندان محلی، انجمنهای فرهنگی و حتی اصناف و کسبوکارهای کوچک میتواند به جشنواره روح زندگی ببخشد. مشارکت شهروندان به معنای آن است که آنان خود را صاحب جشنواره بدانند، نه صرفاً تماشاگر آن.
۳. عدالت فرهنگی و شمول اجتماعی
شهرها امروز متشکل از اقوام، زبانها، مذاهب و طبقات مختلفاند. جشنواره بومی باید این تنوع را بازتاب دهد. اگر تنها گروهی خاص دیده شود و دیگران نادیده گرفته شوند، نهتنها وحدت اجتماعی شکل نمیگیرد، بلکه شکافها عمیقتر میشوند. معیار عدالت فرهنگی یعنی فرصت برابر برای همه گروهها در معرفی فرهنگ و هنر خود.
۴. حرفهایگرایی در طراحی و اجرا
جشنواره، ویترین فرهنگی شهر است و کیفیت اجرای آن مستقیماً بر ذهنیت عمومی اثر میگذارد. طراحی پوستر، تبلیغات محیطی، دکور صحنه، مدیریت زمانبندی برنامهها و حتی شیوه پوشش رسانهای باید در سطح حرفهای باشد. گاهی یک خطای ساده در اجرا میتواند زحمات ماهها را بیاثر کند. شهرداریها در این مسیر میتوانند از تجربه نهادهای فرهنگی، موسسات هنری و حتی بخش خصوصی بهره بگیرند.
۵. پیوست رسانهای؛ روایت جشنواره
هیچ جشنوارهای بدون بازتاب رسانهای به هدف خود نمیرسد. رسانهها پل ارتباطی میان شهر، شهروندان و جامعه ملی هستند. طراحی یک کمپین رسانهای منسجم، تولید محتوای جذاب در شبکههای اجتماعی، تعامل فعال با خبرنگاران محلی و ملی و حتی بهرهگیری از رسانههای تصویری و شنیداری، بخشی جداییناپذیر از جشنواره است. جشنوارهای که روایت نشود، در تاریخ فرهنگی شهر ثبت نخواهد شد.
۶. نگاه توسعهمحور؛ از سرگرمی تا اقتصاد
جشنوارههای بومی نباید تنها به سرگرمی و تفریح تقلیل یابند. آنها میتوانند فرصت مهمی برای رونق گردشگری، توسعه صنایع دستی، فروش محصولات محلی و معرفی ظرفیتهای اقتصادی باشند. به عبارت دیگر، هر جشنواره باید پیوست توسعهای داشته باشد: از جذب گردشگر گرفته تا ایجاد بازار برای هنرمندان و کسبوکارهای کوچک. این همان جایی است که فرهنگ و اقتصاد به هم میرسند و جشنواره به ابزاری برای توسعه پایدار بدل میشود.
۷. آموزش و انتقال میراث فرهنگی
جشنوارههای بومی میتوانند به مدرسهای زنده برای نسل جوان تبدیل شوند. اجرای آیینها، نمایش غذاهای سنتی، یا برگزاری کارگاههای صنایع دستی، در حقیقت فرصتی برای آموزش غیررسمی است. شهرداریها میتوانند از طریق این جشنوارهها پلی میان نسل قدیم و جدید بزنند تا میراث فرهنگی از خطر فراموشی نجات یابد.
۸. ارزیابی و استمرار؛ از تجربه تا تکامل
هر جشنواره یک تجربه است و هیچ تجربهای بینقص نیست. آنچه اهمیت دارد، داشتن یک سیستم ارزیابی دقیق است؛ از نظرسنجی مردمی و بازخورد رسانهای گرفته تا تحلیل نقاط ضعف و قوت اجرایی. تنها در این صورت است که جشنواره میتواند سال به سال کاملتر شود و به سنتی پایدار در تقویم فرهنگی شهر بدل گردد. استمرار، جشنواره را از یک رویداد مقطعی به یک برند فرهنگی ارتقا میدهد.
۹. همکاریهای بیننهادی؛ قدرت شبکهها
شهرداری به تنهایی نمیتواند بار تمام جشنواره را به دوش بکشد. همکاری با دانشگاهها، انجمنهای هنری، سازمانهای مردمنهاد و حتی نهادهای بینالمللی میتواند کیفیت و دامنه اثرگذاری جشنواره را افزایش دهد. شبکهسازی فرهنگی، ظرفیتهایی را آزاد میکند که یک نهاد منفرد هرگز به آن دسترسی ندارد.
۱۰. پرهیز از کلیشه و ابتذال
یکی از آسیبهای جدی جشنوارههای بومی، افتادن در دام کلیشه و ابتذال است؛ یعنی استفاده سطحی و نمایشی از نمادهای فرهنگی بدون درک عمق آنها. وقتی موسیقی بومی تنها به چند دقیقه نمایش تقلیل یابد یا صنایع دستی صرفاً بهعنوان دکور استفاده شود، اصل فرهنگ قربانی فرم میشود. شهرداریها باید حساسیت ویژهای در این زمینه داشته باشند و اجازه ندهند ارزشهای فرهنگی در هیاهوی تجاریسازی بیمحتوا گم شوند.
جمعبندی: جشنواره بهمثابه راهبرد فرهنگی
جشنوارههای بومی نه نمایشهای گذرا، که ابزارهایی راهبردی برای تقویت هویت شهری، انسجام اجتماعی و توسعه پایدار هستند. شهرداریها اگر این رویدادها را با نگاه کوتاهمدت برگزار کنند، نتیجهای جز هزینههای سنگین و خاطرهای محو در ذهن مردم نخواهد داشت. اما اگر با رعایت معیارهای اصالت، مشارکت، عدالت فرهنگی، حرفهایگرایی، پیوست رسانهای و توسعهای پیش بروند، جشنوارهها میتوانند به ستونهای هویت فرهنگی شهر و سرمایه اجتماعی آن بدل شوند.
در نهایت، جشنوارههای بومی زمانی موفق خواهند بود که مردم، نهتنها تماشاگر، بلکه بازیگر اصلی صحنه باشند؛ زمانی که هر شهروند حس کند این جشنواره روایت زندگی اوست. تنها در این صورت است که جشنواره به رویدادی زنده و پویا تبدیل میشود که نسلها را به هم پیوند میزند و آیندهای روشنتر برای فرهنگ شهری رقم میزند.
