دروازه سنگی – حامد کاظم زاده خوئی
در هوای مهآلود خوی، جایی که خیابانهایش بوی تاریخ و ادبیات میدهد، شاعری گام برمیدارد که واژهها را با لطافتی نقرهگون بر صفحهی شب مینشاند. اسماعیل لطفی، نهفقط شاعری از دیار آذربایجان، بلکه صدایی است که از عمق زمان برخاسته و در جان واژهها جاری شده است.
زادهی خوی، وارث واژهها
در نخستین روزهای شهریور ۱۳۵۷، در یکی از کوچههای قدیمی خوی، کودکی چشم به جهان گشود که بعدها جهان شعر را دگرگون کرد. اسماعیل لطفی، با روحی سرشار از حساسیت شاعرانه، بزرگ شد و کلمات را چون ستارگانی در آسمان ذهنش گرد هم آورد. خوی، با گذشتهای پر از فرهنگ و ادب، مأوای او شد، جایی که خیابانهایش در هیاهوی روزمرگی، صدای شاعری را میشنیدند که شبها را با قلم و کاغذ زنده نگه میداشت.
شاعری که شعر را به تجربه زیستهی خویش پیوند زد
لطفی، از شاعران معاصری است که مرز میان سنت و نوآوری را درنوردیده است. در اشعار او، گاهی رنگ و بوی غزلهای کهن به چشم میخورد و گاه، ساختارشکنیهای شعر سپید، مخاطب را به دنیایی متفاوت میکشاند. او نه تنها شاعر، بلکه منتقدی دقیقنظر است که با نگاهی عمیق به ادبیات، اشعار و آثار ادبی را در پرتو تأمل و تفکر نقد میکند.
ردپای فرهنگ خوی در اشعار او
اسماعیل لطفی، شاعری است که واژههایش از خاک زادگاهش تغذیه میکند. خوی، این شهر کهن، با تاریخ و مردمانش در تار و پود اشعار او نقش بسته است. او از کوههای سربلند، از شبهای آرام و از زمستانهای سرد این دیار میگوید. در اشعارش، رد پای فرهنگ منطقه به وضوح دیده میشود؛ گویی هر بیت، آینهای است که گذشته و حال را به هم پیوند میدهد.
سفری از دفترهای شعر تا چراغهای شهر
در کارنامهی ادبی لطفی، آثاری چون «بگذار نام تو را به چراغهای شهر بسپارم»، «رستاخیز در زمستان» و «من و شب ماه» به چشم میخورد. او شاعری است که کلمات را با دقت انتخاب میکند، به آنها جان میبخشد و مخاطب را در میان سطرها غرق میسازد. کتابهای او، نه فقط مجموعهای از اشعار، بلکه انعکاسی از زندگی، عشق، تنهایی و امید است.
شاعری که از مرزهای کاغذ عبور کرد
شعر برای لطفی، محدود به دفترهای چاپی نیست؛ او حضور پررنگی در فضای دیجیتال دارد. در شبکههای اجتماعی، در بسترهایی همچون «شعر نو» و در برنامههای فرهنگی و تلویزیونی، صدای او به گوش میرسد. شعرهایش در ویدئوها، در میان کامنتهای علاقهمندان، در رونماییهای کتاب و در محافل ادبی زنده میمانند.
اسماعیل لطفی، صدایی ماندگار در ادبیات معاصر
شاعر خوی، نهفقط شاعری برای امروز، بلکه صدایی است که در آیندهی ادبیات نیز طنینانداز خواهد بود. اشعار او، آیینهی احساس و اندیشه است؛ گاه آرام و عاشقانه، گاه تلخ و گزنده، و گاه پر از فریادی خاموش. او شاعری است که نامش را باید در کنار نامهای درخشان ادبیات معاصر به یاد سپرد، چرا که چراغهای شهر، هنوز هم نام او را در شبهای خاموش زمزمه میکنند.
معرفی و فعالیتهای حرفهای
لطفاً خودتان را معرفی کنید و کمی درباره مسیر حرفهایتان بگویید.
زاده کنار جوی آب در غروب یک چهارشنبه پر از سر و صدای کوچهها و خیابانهای سال ۱۳۵۷ در خانه پدری مزین به حوض سه طبقه و گل شمعدانی چیده شده در هر طبقه و فواره بلند با چراغی بالای در وسط حیاط، سرشار از صدای کبک زیر درخت بیدمشک، فکر میکنم با شعر در این حیاط زاده شدم و اگر شعر سراغ من را نمیگرفت ذوق پدر در ساخت این حیاط پر از زندگی با باغچههای کناریش به هدر میرفت. عطر بیدمشک حیاط هنوز در روح من هست و تصویر آن روزهای کودکی مقابل چشمانم میرقصد. من «اسماعیل» کودکی با ۴۵ سال سن و مردی با همه کودک درونش رفیق هستم.
چه چیزی باعث شد به نویسندگی و شعر علاقمند شوید و این مسیر را انتخاب کنید؟
نمیشد شاعر نشد، وقتی دنیای کودکیت پر از تصویر باشد، وقتی خانه پدریات مفهوم زندگی باشد، وقتی از همان روزهایی که یادم میآید پر از شور و شلوغی و هزار هزار شیطنت باشی و یک کوچه را به بند بکشی، یک مدرسه را به بند بکشی به قول بزرگترها، وقتی صد خاطره عجیب و غریب از کودکیت داری و شیفته آسمان و آب هستی، وقتی از چهار دیواری خانه به آسمان پناه میبری حتی نوجوانی و جوانیت را با شبگردی در زمستان و برف و زیر باران طی کنی، وقتی از صدای برگ خشکیده درت قلبت بتپد، وقتی از صدای ساز پیانو در جهان محو میشوی، نمیشد شاعر نشوی، یعنی در واقع توانایی شاعر نشدن نداشتم، وقتی محو قطعات موسیقی کیتارو و یانی هستی، وقتی اولین کتاب هدیه گرفتهات دیوان جیبی حافظ باشد، وقتی در نوجوانی شریعتی را بارها خوانده باشی، فروغ را بارها خوانده باشی وقتی هشت سال تمام در شعر سهراب غوطهور باشی، وقتی از شوق بارش برف زمستانی پوست عوض کنی، نمیشد شاعر نشوی من وقتی به گذشته نگاه میکنم همه گذشتهام پر از تصویر و رویاست، پر از خیال و عکس و قاب دلانگیز هستی به اندازه درکت از زندگی و جهان، به نظرم اگر شعر نمینوشتم باید میرفتم سراغ پیانونوازی و چقدر حسرت به دل ماندم از نتوانستن آن. کائنات به هر کسی فرصتی میدهد برای خودش بودن و من در پنج سالگیام یک روز تمام در دریای ارومیه گم شدم از صبح اول وقت تا غروب شب، همان موقع که پنج سال قبلتر به دنیا آمده بودم بنابراین من یک دور کامل از تولد، زندگی و مرگ را در آن روز تجربه کردم و یک کودک تمام داشتههایش را در یک روز از دست بدهد به نظرم وقتی دوباره به خانه برمیگردد باید شاعر شده باشد والا هدف از خلقتش بینتیجه میشد.
من از یازده سالگی شروع کردم به نوشتن یکسری نوشتههای حسی به اندازه سن آن دوره و بعد فیلمنامه، نمایشنامه به دلیل شیفتگی من به سینما آغاز راه شد و سپس با تئاتر و شعر و تجربههای مختلف فیلمسازی (فیلم کوتاه) ادامه گرفت و در نهایت داستاننویسی چه بلند و چه کوتاه، دنیای تازهای را پیش روی من گستراند تا من از این دریچه دنیا را با لذتی بیشتر نگاه کنم.
چه چالشهایی در مسیر نویسندگی و انتشار آثار در شهرستان خوی با آنها روبهرو بودهاید؟
خمیرمایه نویسندگی غوطه خوردن در جهان هستی است، آن چیزی را باید ببینی که دیگران نمیبینند و یا بیتوجه از کنارش رد میشوند، تو به دنیا آمدی تا خوب ببینی، طبیعت پیرامونت را، هستی و کائنات را، ابد و ازل را، هر چیزی که یک پیوند عمیق با مفهوم «انسان و جهان دارد»، مسیر نویسندگی در این خط جریان پیدا میکند و نویسنده باید سرشار باشد از نوعی نگاه فراتر از همین دیدن با چشم، آنچه که تو فکر میکنی و میاندیشی آیا دیگران هم میاندیشند یا لاقل هم سو با اندیشه دیگران هستی؟ آیا فکر و ایده و نگاه و تعریف تازه و نویی از زندگی در جهان برای خودت داری؟ از همه واژهها و مفاهیم پر بسامد دیگرن فاصله داری یا جریانی تازه از درک هستی برای خودت براه انداختی؟ اینها تقابلهایی با درون خودت یا دیگران؟ بهر شکل یک نویسنده و شاعر و یا هنرمند در هر حوزه هنری و فکری، باید با فلسفه آشنایی عمیق داشته باشد و اگر چنین شد خلق آثارش متفاوت خواهد بود، این جریان خلق در شهرستان و ترویج و انتشار آن چقدر میتواند سخت باشد و یا چقدر مورد استقبال، فرقی نمیکند کدام شهر و کدام منطقه جغرافیایی باشی مهم این است که بتوانی خوب اندیشهات را منتشر کنی، چالشها بسیار است و موانع بسیار برای همه نویسندگان و شاعران و هنرمندان، اما هیچ مانعی نمیتواند زیبایی اندیشیدن را بگیرد و انتشار هر اثر، گوشهای از جهان و تکهای از روح توست که برای دوستانت و خوانندگانت عرضه میداری و این نهایت تلاش یک هنرمند و نویسنده است برای بیان درست اندیشهاش. شهرستانها امروز مسیر بهتری دارند برای نویسندگان نسبت به گذشته اما وضعیت خوانش کتاب بسیار دل آزرده کننده است.
دیدگاهها در مورد ادبیات و شعر
از نظر شما، وضعیت کنونی ادبیات و شعر در ایران چگونه است؟
بدون تعارف، ادبیات معاصر ایران سرشار بوده از تحولات عمیق، نه فقط از نیمای بزرگ بلکه از قبل او و دوران مشروطه، ایران دگردیسی عجیبی را در عرصه ادبیات و هنر و ژورنالیسم شاهد بوده و تجربیات و تحولات مختلف چه به شکل محتوایی چه به شکل ساختاری در گوشه گوشه هنر و ادبیات شکل گرفته است. تاثیرات گسترده از هنر و ادبیات بیرون از مرزهای ایران، از یک سو و ورود مفاهیم به شدت اجتماعیتر، انتزاعیتر، جهانیتر و فراتر از مرز اندیشه کلاسیک موجب شده تا مفاهیم بسیار گستردهای به ادبیات وارد شده و ساختار اندیشه دچار تحول نماید. معتقدم بزرگترین شخصیتهای ادبی و هنری و موسیقی ایران که بیشتر در دهههای ۱۳۱۰ تا ۱۳۴۰ شمسی متولد شدند تاثیر شگرف و عمیقی بر پیکرده اندیشه ادبی و هنری داشتهاند و هنوز دوران طلایی و بسیار باشکوه ادبیات و شکلگیری شیوهها و مبانی جدید از سوی همین شخصیتها بوده است. امروز هنوز به شدت این اسامی بزرگ جایگاهی دست نیافتنی دارند. طی دهههای اخیر ولی باورم بر این است که تجربههای جدید خیلی ساختارمند نیست چه در غزل معاصر و چه در شعر سپید، ساختارشکنی بخشی از هویت ادبیات دوره اخیر بوده که بیشتر یک رویه و خط تجربی جدیدتر بوده تا یک اصول و شیوه، و تعدد تجربیات جدید که با اسامی مختلف بروز کرد متاسفانه خیلی عمیق نتوانسته بر درون قالب اصیل ادبیات ایران موثر باشد، همچنان در بسیاری از شهرستانهای کشور شعر بر مبنای کما بیش کلاسیک و شعر سپید هم بر مبنای آثار و شیوه بزرگان پیش میرود اما نمیتوان به یک بحث اشاره نکرد. سادهنویسی و در برخی از موارد حتی سادهانگاری به دلایل مختلف وارد جریان شعری معاصر ایران شده و کمیت آثار منتشر شده با بررسی ضمنی بیشتر متاسفانه نشان میدهد که علیرغم وجود شعرهای غنی و کیفی مناسب و حتی گاهی ماندگار که در اقلیت هستند بیشمارند آثار منتشر شده شعری و حتی داستان که در زمره ادبیات حقیقی نیستند، اصولاً برخی از شعرا و نویسندگان معاصر بر پایه ضعیفتری از مبانی فرمالیسم قدم برمیدارند، مانیفیستهای متعددی منتشر میشود که بیشترشان کاربرد گستردهای پیدا نمیکنند عریاننویسی اندیشه و نگاه بیشتر شده و معتقدم ما به بازنگری و آسیبشناسی جدی در عرصه ادبیات نیاز داریم.
در دنیای مینیمال زندگی و اندیشه کردن همسو با پایههای اصلی اجتماعی ایران نیست و یا قوالب فکری همپای زندگی معاصر نیست و به نظرم ما دچار سراشیبی عجیبی در اندیشه ادبی هستیم. ما تجربههای جالبی هم در تلفیق شعر و موسیقی داریم، باید به این نکته هم اشاره کنم که دنیای امروز ما برخلاف دنیای سنتگرای گذشته به شدت و با سرعت تمام به سمت تفکرات انتزاعی در عین حال گسترش بدون توقف تفکر اجتماعی مشترک در حال حرکت است. پارادوکسهای عجیبی در نگاههای فردی و اجتماعی وجود دارد که در شعر و داستان و موسیقی و هنر و سینما و حتی تئاتر در حال مشاهده هستیم اما برخی از هنرهای اصیل همچون خوشنویسی همچنان علیرغم تلفیق با نقاشی استوار و ماندگار ماندهاند.
به عنوان تحصیل کرده حوزه ادبیات فارسی، چگونه تحصیلات شما به توسعه دیدگاههایتان در زمینه شعر و ادبیات کمک کرده است؟ چه توصیهای برای جوانانی که به نویسندگی و شاعری علاقه دارند، دارید؟
اندیشه انسانی فراتر از هر مرزی است، از مرزهای سیاسی و اجتماعی گرفته تا مرزهای سبکها و مکتبها، هیچ قالبی نتوانسته چه در بحث اجتماع و چه در بحث انتزاع و چه در بحث ساختار فیزیکال هر اثر ادبی و هنری، بر اندیشه انسان زنجیر زده و در قالبی جای دهد، اندیشه همواره پرواز میکند و انسان صرفاً روایتگر بخشی از این پرواز اندیشه است. آگاهی و درک درست رویدادهای فکری در گوشه گوشه جهان و سیر در ادبیات ملتها نیاز مهم هر انسانی است که عاشق ادبیات و هنر است. هنر و ادبیات برای انسان است و باید با همه وجود به سمت دانستن، آشنا شدن و احاطه داشتن به ادبیات معاصر نیا قدم برداشت. به هر شکل در چهارچوب مطالعه گسترده آزاد و یا آکادمیک، معتقدم وقتی کتابی خوانده میشه سن دانش شما به اندازه قدمت همون کتاب که درک درستی شده بالاتر میره، انسانها سن کتاب دارن و سن شناسنامهای، این جوری که وقتی شما تاریخ بیهقی و کتابهای دوره اون مقطعرو میخوانید در واقع شما در اندیشه همان دوران غوظه میخورید پس سن کتابی دارید و حالا که دسترسی گسترده وجود داره به منباع و گجینههای عظیم فکری تمدنهای بشری، باید گفت ما در نهایت دوران خوشبختی هستیم که میتوانیم اندیشه، زندگی، عشق و ادراک گذشتگان را به راحتی مورد تحلیل قرار دهیم. در گذشته پرواز انسان بسیار سختتر بود ولی عمیقتر و در اوج بلندای آسمان، امروز هم پرواز اندیشه هست هم پهنه اندیشه بسیار فراخ، دانشگاه به عنوان مرکز تولید اندیشه، نقش مهمی در پیشبرد فکری انسان دارد و شناخت انسان و ادراک او از طبیعت پیرامونش را وسعت میبخشد بنابراین باید بگویم تاثیر شگرفی دارد اما متأسفانه ما در ادبیات معاصر از این گسترش پهنه تعقل در ادبیات دنیا چشم بستیم و در سطوح مختلف تحصیلی بیشتر به ادبیات کلاسیک خود میپردازیم در حالی که دنیا تحولات شگرف و عمیقی را در ادبیات و هنر خود شاهد بوده و اگر مطالعات فردی مبتنی بر علایق نباشد ما تقریبا بیخبر خواهیم ماند از این تحولات، اندیشه انسانی یعنی شما باید از شرق و غرب عالم و از تفکرات ملتها آگاه باشید چرا که علوم انسانی نیاز خود را در شناخت گسترده مبانی فکری آدمی میبیند.
امروز حتی در مقطع دکترا از ادبیات، مکاتب ادبی و هنری کشورهای مختلف غافل هستیم و پژوهشهای مقاطع دانشجویی بیشتر به سمت تطبیق شخصیتهای ادبی ایران با دیگر ملتها میپردازد و نبود زمینه پژوهش و منابع درست در مورد ادبیات و هنر و به طور کلی منابع انسانی ارزشمند هر ملتی، قطعاً این تطبیق هم بسیار سطحی و تکراری خواهد بود. علاقمندان و جوانان اندیشمند و علاقهمند به ادبیات و هنر باید به منابع ملتهای مختلف سری بزنند و غوطه بخورند در زیبایی ادبیات به معنای شناخت متناسب و مناسب شخصیت درونی و بیرونی یک نویسنده چرا که به قول آن بزرگی که گفت برای شناخت هر ملتی، آثار نویسندگانش را بخوانید این شناخت به دست می آید.
فعالیتهای انتشاراتی و مجله بنیاد قلم
درباره انتشارات و مجله بنیاد قلم بگویید؛ انگیزه اصلی شما برای انتشار این مجله چه بود؟ چه نوع مطالب و محتوایی را در مجله منتشر میکنید و چطور آنها را انتخاب میکنید؟
وقتی تمام وجودت سرشار میشود از شوق یادگرفتن ادبیات برای اندیشه و زندگی زیبا قطعاً مسیرهایی را ترسیم میکنی که در این مسیرها، هر گوشهای از جهانت نشانهای ماندگار باشد از همین تلاش و اندیشه و دلخواستهات، شکلگیری ماهنامه بر مبنای علاقه من به ادبیات حقیقی و هنر اصیل اتفاق افتاد همچون سازمان مردم نهاد بنیاد قلم فارابی که برای ایجاد زمینههای توسعه علوم انسانی به فعالیت آغاز کرد. همین مبنا باز هم مسیر تازهتری ایجاد کرد و آن انتشارات شعر سپید بود که شیفتگی بینهایت من به شعر سپید بر نام این انتشارات جای گرفت. تلاش برای خلق محتوای ارزشمند ادبی و هنری و سرشار بودن از اشتیاق برای یادگیری موجب شد تا گفتگوهای بسیار عمیق هنری و ادبی در کنار مقالات و پروندههای جدید تولید و منتشر گردد. ۲۵ شماره از ماهنامه بنیاد قلم سرشار است از مقالات و مطالب ارزشمندی که بسیاری از آنها برای اولین بار نوشته شدند و شیوه دیزاین و طراحی محتوا در کنار جلوههای بصری امتیاز خاصی را به این ماهنامه بخشید و فکر میکنم از بهترین نشریات دههای اخیر این منطقه است و امیدوارم همچنان با ذوق بیش از پیش ادامه یابد به لطف همه دوستان و همکارانی که تلاش وافری برای رسیدن به این نقطه داشتند.
ماهنامه بنیاد قلم همان چیزیست که من سالهای سال در انتظار دیدنش بودم ولی در عین حال تولید محتوا با توجه به نیازها و کمبودهایی که هست با هزینه شخصی و بدون حمایت خاصی منتشر شده و تولید محتوای جدید موجب دیر به دیر منتشر شدن این ماهنامه شده و قطعاً کمیت انتشار، دلیلی برای کاهش کیفیت آن نبوده هرگز و دوست داشتم تا ماهنامهای ماندگار در ساختار ژورنالیستی شهرمان باشد و چقدر خوشحالم که این مسیر با همین اندیشه طی شده و خواهد شد.
تلاش کردیم تا محتوای ادبی ارزشمندی را با همکاری بزرگان عرصههای مختلف خوی، استان و کشور به داشتههای ادبی و هنری خوی بیافزاییم و از این جهت بسیار خرسندم. ماهنامه بنیاد قلم با ضریب کیفی مناسب دریافت شده از سوی دبیرخانه مطبوعات به چهار زبان فارسی، ترکی استانبولی، ترکی و فارسی منتشر میشود و آثار قلمی نویسندههای ترکیه نیز در این ماهنامه منتشر شده است.
انتشارات شعر سپید هم یکی از موفقترین انتشاراتهای استان آذربایجانغربی و منطقه است که صدها عنوان کتاب را از نویسندگان و پژوهشگران مختلف دانشگاهی استانهای مختلف کشور به بازار کتاب روانه کرده است. علیرغم فعالیت در شهرستان خوی و چاپ آثار مولفین خویی، ما آثار متعددی را از شهرهای تهران، اصفهان، بندرعباس، کرج، کرمان، مشهد، ارومیه و شهرهای مختلف استان آذربایجانغربی، تبریز، و… منتشر کردیم و تلاش کردیم تا در مسیر انتشار کتاب نیز در قالب فیزیکالی کتاب و انتخاب محتوای نشر دقت بسیاری داشته باشیم، نوشتههای متعددی برای نشر دریافت شده در طول سالها که به دلیل ضعف محتوایی به چرخه انتشار وارد نشدند و تا جاییکه ممکن بود تلاش کردیم در بحث هزینههای نشر نیز همراه مولفین گرامی باشیم و مراسمهای مختلف رونمایی و معرفی کتابها را نیز در برنامههای خود داشتیم.
فرهنگ و هنر در شهرستان خوی
نظر شما درباره وضعیت فرهنگی و هنری در شهرستان خوی چیست؟ چه ویژگیهایی در فضای ادبی این منطقه دیده میشود؟ به نظر شما، چگونه میتوان فرهنگ و هنر شهرستان خوی را بیشتر ترویج کرد؟
خوی سرزمین اندیشه و قلم بوده و این از باورهای عمیق من است. دوستان من میدانند که اوج خستگی من با موسیقی بیکلام ملتهای مختلف دنیا به آرامش میرسد و گاهی خوانش تاریخ خوی تاثیری بیش از موسیقی بر ذهن من میگذارد. بخش از تفکرات روزانه من به تاریخ خوی برمیگردد و ویژگیهای بسیار گستردهای را در تمدن این شهر تاریخی میتوان به وضوح دید، ویژگیهای گاهی منحصربهفرد و گاهی کمنظیر، در مباحث علوم انسانی و عرفان و شکلدهی تمدن و اندیشه خوی سهم به سزایی دارد برای تاریخ منطقه و ایران عزیز، بخش از هویت اصیل این منطقه مرهون خوی است و رویدادهای بسیار بزرگی را در این شهر طی قرون مختلف شاهد بودیم و امروز ما میراثدار شهری باشکوه، تمدنی عظیم و انسانهای واله و شیفته اندیشه و عشق و اجتماع هستیم. هویت شهر ما هویت اندیشهمند است، بر پایه تفکر و تاثیرگذاری بر زندگی کلان انسانی، حوزه قلم در شهر خوی بسیار بسیار گسترده است و میراث گرانبهای آثار خطی موجود تا آنجایی که دسترسی داریم و بسیاری از آثاری که هنوز در دسترس عموم قرار ندارند گواه این مبحث بوده و به نظرم ما امروز نیاز بسیار شدید داریم بر موزه آثار مکتوب مشتمل بر تصاویر، نقشهها، شخصیتها، کتب خطی و گالری تصاویر تاریخی برجای مانده از گذشته که در دست خانوادههای خویی است، ما شهروندان بسیار بزرگی را در عرصههای سیاسی، هنری، ادبی، اجتماعی و علمی، اقتصادی، نظامی، عرفان و مذهب و… در داخل و خارج از کشور داریم، در سلسلههای مختلف خوییها جایگاههای ویژه داشتند و گردآوری آثار مرتبط با این شخصیتها و رویدادها میتواند موجب خیره ماندن مردمان بسیاری از این هویت و داشتههای عظیم خوی باشد، این شهر میعادگاه بزرگان تاریخ بوده و صرفاً گذرگاه جاده ابریشم نبود بلکه از تاثیرگذارترین شهرهای واقع در مسیر جاده ابریشم بر زندگی و اندیشه هم شهروندان خویی و هم شهرهای مختلف دور و نزدیک در این مسیر بوده است. خانوادههای بزرگی را از این شهر در گوشه گوشه تاریخ شهرهای دیگر و رویدادهای تاریخی دیگر میتوانیم ببینیم و هر آنچه که به داشتههای تاریخی خود نظر کنیم مسیر آینده نیز روشنتر میشود و آن احیا و تقویت این هویت و تمدن است که میتواند باز هم خوی را بیش از پیش به عنوان مقصد بزرگان عرصههای مختلف تعریف کند. ما نیازمند سرمایهگذاری فرهنگی بسیار چشمگیری هستیم تا باز هم این شهر زرین در بالاترین نقطه نقشه ایران چون الماسی فرهنگی و تاریخی بدرخشد و اولین میزبان جامعی باشیم برای مسافرین و گردشگران عاشق فرهنگ و تمدن ایران و قطعاً این خاک نمکگیر خواهد شد همچون همه دوران تاریخیاش.
آینده و پروژههای آتی
آیا پروژه یا اثر جدیدی در دست دارید؟ اگر ممکن است کمی در مورد آن توضیح دهید. برنامهها و اهداف آینده شما در زمینه نویسندگی و انتشار چیست؟
مجموعه داستان کوتاه جدیدی را در دست دارم که برخی از آنها در نشریات منتشر شده و تلاش میکنم تا در اوایل سال بعد این مجموعه را نیز منتشر نمایم. مدتی پیش ترجمه کتاب داستانهای کوتاهی را به نام حکایتهای رانده شده از بهشت نوشته دکتر اوزر شنودییجی از نویسندگان جوان و معاصر ترکیه را آغاز کرده بودم که مدتی فاصله افتاد چند داستان ترجمه شده از این کتاب در نشریات مختلف منتشر شد، ترجمه سه داستان آن باقیمانده بود که شروع کردم به ترجمه و اتمام آن و تلاش میکنم تا سال بعد این کتاب هم منتشر شود، یکی از مشکلاتی که امسال داشتم نوشتن داستان جدیدی بود که به علت مشکل فنی هارد لپ تاپ دچار وقفه شد و هنوز نتوانستم به محتوای هارد دسترسی پیدا کنم و بخشی از نوشتهها و مقالات و ترجمههای من در هارد مانده و امیدوارم بتوانم فایلهای خود را بازیابی کنم داستان بلندی که شروع کرده بودم و بیش از ۸۰ صفحه آن نگارش شده بود که نوع روایت ویژهای را برای این داستان تعریف کرده بودم و انشالله ادامه آن را خواهم نوشت.
سوالات شخصی و الهامات
چه عواملی شما را به عنوان یک نویسنده و شاعر تحت تأثیر قرار دادهاند؟
نگاه شما به خلق یک اثر ادبی چگونه است؟
خلق یک اثر مثل به دنیا آمدن کودکی است با پیشنه و آینده ترسیم شده، خلق یک اثر ادبی به نظر من از ذات و ظرفیتها و توان فکری و روحی آدمی شکل میگیرد، به نظرم خودآگاه در بخش کوچکی از یک شعر یا داستان وجود دارد و نهایت هر داستان و یا شعری از ناخودگاه به قلم میرسد، توان علمی و ادبی نویسنده آن را به مخاطب میرساند و تا وقتی نزیسته باشی تمام و کمال یک اثر را نمیتوانی بنویسی و به کلمات برسانی، یک نویسنده و یا شاعر در جریان عمق محتوایی اثر تکهتکه میکند خود را در گوشهگوشه و در لابلای کلمات خود جا میگذارد، کوشش برای نوشتن بیهوده است چه شعر باشد و چه داستان، حتی در هنر نیز به نظرم همین است، کوشش برای خلق نیست برای روایت اثر است به مخاطب، هر اثر ادبی و هنری در ذات و بطن مولف و هنرمند جوانه میزند، دنیای او را به تمامی در خودش جای میدهد، شروع میکند به پرورش خود و این مدت حال نویسنده و شاعر و هنرمند بینظیر است، انسان دو گونه است یکی آنکه دیگران میبینند و دیگری همان که در درون دارد به توفان عظیم اندیشه و حس و تصویر رها میکند، این گذر است از ناخودآگاهی که اثر تکامل یافته است و خود را به خودآگاه جاری میکند، این همان مسیری است که کمکم واژهها در ذهن هویت پیدا میکنند، رنگها در نقاشی و نتها در موسیقی و تصاویر در تئاتر و قابها در دوربین سینما، و وقتی این وسعت پیدا میکند تمام وجود نویسنده، شاعر و هنرمند آغاز میکند برای جاری شدن در کلمات و تکهتکه در کلمات خود را رها میکنند، هر اثر بخشی از روح خالقش است و بسیاری از ویژگیهای مکاتب به نظرم از همین مسیر شکل گرفتهاند. نگاه مولف هنری یا ادبی یا موسیقیایی، نگاهی عادی نیست و آنچه را که درک میکند و سنگینی این بینش و دیدن چنان سهمگین است که گاهی تحمل انسانی به آن نمیرسد، بررسی کنید زندگی نویسندگان و خالقان هنری تاریخ هر ملتی را، نویسنده، شاعر و هنرمند حقیقی لایهای از هستی را میبیند که گاهی دیگران توان دیدن ندارند و یا این لایه بر آنها چیدمان شده و هنوز چهره نشان نداده است، برای همین بینش متفاوت است که کوچکترین و سادهترین جرگه باعث باران عظیم یک شعر، یک داستان، یک قطعه موسیقی و یا خلق اثر نمایشی و تصویری عجیب میشود. این لایه مربوط به توان حقیقی انسان است و فراتر از تمامی مرزهاست زبان مشترک اندیشه انسانهاست و به نظرم برای همین است که همه ملتها با آثار ادبی و هنری دیگر ملتها به همان آرامش روحی باشکوه میرسند.
چه کتابها یا شاعرانی بیشترین تأثیر را بر شما داشتهاند؟ آیا از شخصیت یا نویسنده خاصی الهام گرفتهاید؟
سوال شما بسیار گسترده است، یعنی این موضوع برمیگردد به مسیر شناخت شما از زندگی، از کودکی آغاز میشود تا روزی که بتوانی بیاندیشی، هر شخصیتی در هر گوشهای زندگی شما به شما نکتهای را میآموزد، هر فردی در گفتگوهای روزمره همینطور، هر کتابی از هر مبحثی در هر شیوهای به شما مطالبی را هدیه میکند، نمیتوان از اندیشهها و آثار شکسپیر گذشت، نمیتوان از فلسفه یونان باستان، از حکمت ایران باستان گذشت، نمیتوان از تاریخ بیهقی به راحتی رد شد، نمیتوان از داستایوفسکی، از لورکا، از مارکز، از ادبیات داستانی مردم سرخپوست، از شعر و اندیشه و هایکوهای ساموراییهای ژاپن، تلفیق طبیعت و رنگ و فلسفه چین و آسیای شرقی به راحتی رد شد، وقتی از اندیشه ادبی صحبت میشود نمیتوان از گنجینههای عظیم کلاسیک ایران به راحتی رد شد، هزار و یک شب را نادیده گرفت، تمام شاهنامه و حماسههای عظیم آن را، داستانهای آشیقی آذربایجان را امیرارسلان، غلام حیدر و… ادبیات غنایی، عرفانی و حماسی کلاسیک ایران با آثار متعدد و ارزشمند شعری و نثر، همه اینها در شکلگیری یک نویسنده و شاعر دخیل هستند، هر کدام گوشهای از تو را فرا میگیرند و اگر موسیقی بیکلام یک ملتی بر تو تاثیرگذار میشود طبیعتاً صرفاً موسیقی نیست بلکه داشتههای توست از آن ملت، نمیتوان موتزارت و شوپن و هانس زیمر و بتهون و کیتارو و یانی و گوستاو مالر، جان ویلیامز، مجید انتظامی و بیات و مرتضی حنانه و …خیلیهای دیگر را از دایره تفکراتت بیرون بگذاری و بگویی من صرفاً از کتاب آموختم، شعر ترکیبی است از موسیقی و واژهها، داستان ترکیبی است از رنگها و تصویرها و اندیشهها و قابهای سینمایی خفته در عمق ذهنت، نمیتوانی در سیال ذهن بوف کور هدایت محو نشوی و در چشمایش بزرگ علوی و سمفونی مردگان معروفی، خیره نمانی، نمیتوانی از عمق اندیشه فلسفی سهراب و از تفکر انسانی شاملو بگذری، نمیتوانی از فروغ نگویی یا نمیتوانی از احمد محمود حرف نزنی، از دکتر شریعتی، اینها برای من آموختهاند از محمدعلی بهمنی شیرینی شعر را نچشیده باشی، وقتی نمیتوانی در صدای پیانو ناخودآگاهت را به هستی نشان ندهی، در صدای کوچه و خیابان و این مردم غرق نشوی، زندگی همینجوری آموزنده میشود برای تو هر گوشهای از تو برمیگردد به این آثار، تو نمیتوانی از صدای اذان موذنزاده به راحتی رد شوی، پس تو حاصل همه این مسیرهایی هستی که خواندهای دیدهای و شنیدهای که در نهایت خودت را با این دنیا پیوند زدی، برخی از نمایشنامههای بهرام بیضایی، صدسال تنهایی مارکز، بخشی از شعرهای لورکا با ترجمه شاملو، هاکلبری فین از تواین، من رمانی از دافنه دوموریه در دوره راهنمایی خواندم که به شدت تاثیرگذار بود بر من به نام زنجیر عشق و چقدر دوست داشتم رمانی شبیه آن بنویسم، کلبه عمو تم را خواندم از نسخه بسیاری قدیمی که همه اینها را هنوز دارم و گاهی ورق میزنم، دن کیشون سروانتس، اتلو و هملت شکسپیر، رمان پیمان از دانیل استیل، کلیدر دولت آبادی، مدیر مدرسه جلال، شازده احتجاب گلشیری، بینوایان، مسافر کوچولو دوسنت اگزوپری که بینهایت عمیق و فراگیر است در بحث تعملات انسانی، صاف و بسیار تر و تمیز نوشته شده، بلندیهای بادگیر برونته، یکی دو اثر از جرج ارول مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴، جنگ و صلح و آنا کارنینای تولستوی، طاعون آلبر کامو،… خیلی از آثار که باید تکتک اسم ببرم از نویستدگان ایرانی و جهان، علیرضا ذیحق استاد مهربان من و شهریار گلوانی و… خواندن برای من تسکین ذهن شده سالها و البته موضوع دیگری هم هست که خوشبختانه باید بگویم بسیاری از آثار برجسته دنیا در حوزههای ادبی به شکلهای مختلف در سینما و یا انیمیشن در سالهای کودکی و نوجوانی ما ساخته و پخش میشد که امروز جایش بسیار خالی است خیلی از آثار را به صورت کارتونهای دهه ۶۰ و ۷۰ دیدم و این شانس خوب هم سنهای ما بود که اگر کتاب را نخواندیم ولی به اصطلاح کارتونهایشان را دیدیم.
مثل خیلی از آثار جک لندن، همینگوی، و هومر،… موضوع دیگر هم سینماست که از بچگی شیفته سینما بودم و تمام عمرم به تماشای بسیاری از فیلمهای ایرانی و خارجی رد شد و من مدیون همه این بخشهای یادگیری بودم و هستم، تماشا و دیدن اولین زمینه یادگیری است، بحث دیگر آنکه من به دلیل آنکه هر دو پدربزرگم (آشیق علیاکبر و آشیق علیاصغر) در صنعت و هنر آشیقی نامی بلندی بودند از طریق پدربزرگ مادریام با روایت و داستانگویی و حماسهسرایی از کودکی آشنا شدم، همانطور که عرض کردم این سوال بسیار گسترده است و هر مولف، شاعر و هنرمندی حاصل بسیاری از مولفههاست.
پرسشهای نهایی
به جوانترهای علاقهمند به ادبیات و فرهنگ، چه پیشنهادی دارید؟
خوب خواندن، عمیق خواندن، خوب دیدن، عمیق دیدن و تلاش برای رسیدن به تماشای همه وجوه درونی خود، همان چیزی که خمیرمایه نوشتن میشود و شناخت خوب از جهان پیرامون، به نظرم باید تمام وقت خود را به تماشا کردن گذراند، دیدن فیلم و شنیدن موسیقی ملتها و خواندن آثارشان. توجه به عمق معنایی آثار و به نظرم راه یادگیری خوانش بسیار است. و در نهایت تلاش برای تحلیل آن که نگاه انسان را وسعت میبخشد.
و در پایان، آرزوی موفقیت بسیار برای همه دوستانم در نشریه ندای قلم دارم و دست مریزاد به پاس همت والا برای انتشار نشریه ارزشمند زریاب و ندای قلم. سپاسگزارم از فرصتی که به این گفتگو برای من ایجاد شد.